درگذشت آرزوها
زندگی
سرگذشت
درگذشت
آرزوهاست
غریبه
میان عابران تنهاتر
از
من هیچ کس نیست
کسی
اینجا به فکر این غریبه
در قفس نیست
زندگی را نخواهیم فهمید
زندگی را هرگز نخواهیم فهمید
اگر فقط چون یک بار در عشق شکست خوردیم
دیگر جرأت عاشق شدن را از دست بدهیم
و
از دل بستن بهراسیم
.
دویدن
من در سرزمینی زندگی می کنم
که دویدن
سهم کسانی است که نمی رسد
رسیدن حق کسانی است
که نمی دوند !!!!
شعر
آخرین شعر مرا قاب کن
پشت نگاهت بگذار
تا که تنهائیت
از دیدن آن جا بخورد
و
بداند که دل من با توست
در همین یک قدمی ........
غمکده
خواهم که در این غمکده
آرام بمیرم
گمنام سفر کردم
و گمنام بمیرم
خواهم زخدایم که
بدلخواه بمیرم
یعنی که تو را ببینم
و آنگاه بمیرم
باران
در زندگی باران نباش
که فکر کنند
با منت خودت رو به شیشه میکوبی
ابر باش
تا همه منتظرت باشند
که بیای
دوستی
کاش دوستی آدمها
مثل رفاقت چشم و دست بود
وقتی دست زخم میشه
چشم گریه می کنه
وقتی چشم گریه می کنه
دست اشکاشو پاک میکنه
امیرالمومنین
تمام لذت عمرم در این است
که مولایم امیرالمومنین است
وجود خدا
خدایا مگر می شود
تو باشی
و من تنها باشم ؟
تو باشی
و من اندوهگین و افسرده باشم ؟
تو باشی
و من محتاج کسی یا چیزی باشم ؟
تو باشی
و من بدون حامی باشم ؟
تو باشی
و من ناامید باشم ؟
((سپاس که هستی))